تو همچین روزایی، نمیدونم چیکارکنم با خودم
تمام ِ طول ِ روز، تمام طول ِ شب
میچرخم تو سالنها، در امتداد دیوارها و به زیر ِلب
میگم به خودم که سوخت میخوام واسه پرواز
چیزای خیلی زیادی اتفاق میافته
ولی آرومه زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم
زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم
واسه همین بهِم میگن دختر ِ اخمو، دختر اخمو؟
خبرندارن که قبلا بادبون میکشیدم تو دریای عمیق و آروم
اما اون پسر انداخت منو به ساحل و گرفت مرواریدم رو
پوستهٔ خالی باقی گذاشت ازَم
چیزای خیلی زیادی اتفاق میافته
ولی آرومه زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم
زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم
زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم
زیر موجها
تو آبی ِ [اقیانوس ِ] از یاد رفتنَم