ردیف های خانه ها همه سویم هجوم می آرند
دستان غمگین شان که لمسم میکند را حسم می کنم
هرچیز در جایش
همه ی این چیز ها را روزی فرو خواهیم داد
و باز ناپدید خواهیم شد و باز ناپدید...
این دستگاه خواه، نخواهد پدیدار نمود
این اندیشه ها و فشاری که بر من هست را
کودکی باش جهانی، از چرخه ای
پیش از آنکه همه پایین رویم
و باز ناپدید شو و باز ناپدید شو
تخم های ترک دار، پرندگان مرده
فغان سر می دهند گاه که برای زندگی می جنگند
می توانم مرگ را حس کنم. می توانم چشمان کوچک و گردش را ببینم
همه ی اینها در جای خودشان
همه ی این چیز ها را روزی فرو خواهیم داد
و باز ناپدید خواهیم شد و باز ناپدید...
روحت را در عشق غوطه ور کن
روحت را در عشق غوطه ور کن