روح کوچک، داری گوش میدی
برعکس اکثر افراد تو هیچ چیز رو نادیده نمیگیری
تو حقیقت رو میبینی
من نامرئی از این سالن ها رد میشم
از دیوارها بالا میرم، هیچ کسی منو نمیبینه
هیچ کی بجز تو
تو همیشه غریبه ی درون من رو دوست داشتی
حالا میخوام به دنیای تو پرواز کنم
میخوام شنیده بشم
بالهای زخمی ام هنوز میزنن (پرواز میکنن)
تو همیشه غریبه ی درون من رو دوست داشتی
(اون) زیبای زشت (رو)
اوه روح کوچک، تو درد رو میبینی
ولی باهم میتونیم یه چیز قشنگ بسازیم
پس دست من رو بگیر و به طور کامل
ما فضاهای خالی رو پر میکنیم، تو و من سه تا میشیم
من برای تو مقدر بودم و تو برای من
تو همیشه غریبه ی درون من رو دوست داشتی
حالا میخوام به دنیای تو پرواز کنم
میخوام شنیده بشم
بالهای زخمی ام هنوز میزنن (پرواز میکنن)
تو همیشه غریبه ی درون من رو دوست داشتی
(اون) زیبای زشت (رو)
اوه تو همیشه پرنده های عجیب رو دوست داشتی
حالا میخوام به دنیای تو پرواز کنم
میخوام شنیده بشم
بالهای زخمی ام هنوز میزنن (پرواز میکنن)
تو همیشه غریبه ی درون من رو دوست داشتی
(اون) زیبای زشت (رو)