[Verse 1]
بی احساس، بی احساس
تو مرا ایستاده میبینی، اما من در حال جان سپردن روی زمین هستم
بی احساس، بی احساس
شاید اگر اشک نریزم، بیشتر از این احساس نکنم
[Chorus]
بی احساس، عزیزم...
خداوند میداند که سعی میکنم بخاطرت
احساس خوشحالی کنم
میداند که این چنین هستم، و حتی اگر درک نکنم
درد و رنج را به جان میخرم،
حقیقت را بگو برایم ،من و قلبم،
از پس این کار برمی آییم،
اگر خوشحالی برایت در آن دختر خلاصه میشود، پس من برایت خوشحال هستم
[Verse 2]
بی احساس، بی احساس
تو با او در حال رقصیدن هستی، در حالیکه من به تلفنم خیره مانده ام
بی احساس، بی احساس
من همچون سنگ گرانبهای تو بودم، اما اکنون او سایه ی طلایی توست
[Chorus]
بی احساس، عزیزم...
خداوند میداند که سعی میکنم
بخاطرت احساس خوشحالی کنم،
میداند که چنین هستم، و حتی اگر درک نکنم
درد و رنج را به جان میخرم،
حقیقت را بگو برایم ...من و قلبم
از پس این کار برمی آییم
اگر خوشحالی برایت در آن دختر خلاصه میشود، پس من برایت خوشحال هستم
[Outro]
نمیخوام چنین بی احساس همچون سنگ باشم،
کاش میتونستم روی حرفم بایستم، با این حال وقت خداحافظی فرارسیده
آه، برایت خوشحالم
میدانم که چنین هستم،
حتی اگر درک نکنم،
اگر خوشحالی برایت در او خلاصه میشود....پس من برایت خوشحال هستم