به نرمی سخن گوی، مهرْبان!
و در برابر قلبت بگیرم در میان.
حس میکنم تو را همه واژگان؛
آغاز میشوند لحظههای نازک لرزان.
ما در دنیایی هستیم، همین دنیای خودمان،
عشقی را سهیمایم که اندک کسی را شود عیان.
شراب فام، روزهای گرم شده از آفتاب فروزان،
آنگاه که یکی شویم، مخملین ژرف، شبانگاهان.
به نرمی سخن گوی، مهربان!
که جز آسمان، دیگری نشنود صدایمان.
پیمانهایی که میبندیم بر عشقمان
خواهند ماند تا زمان مرگمان.
توراست جان من، و همه بهخاطر آن
که با عشق به دنیایم آمدی، به نرمی بسیار، ای مهربان.
شراب فام، روزهای گرم شده از آفتاب فروزان،
آنگاه که یکی شویم، مخملین ژرف، شبانگاهان.
به نرمی سخن گوی، مهربان!
که جز آسمان، دیگری نشنود صدایمان.
پیمانهایی که میبندیم بر عشقمان
خواهند ماند تا زمان مرگمان.
جانم توراست و همه بهخاطر آن
که با عشق به دنیایم آمدی، به نرمی بسیار، ای مهربان.