خداوند تورا در سعادت وخوشی غوطه ور سازد
همانکه روزهایم را با تو مفرح گردانید
در نگاهت اعتبار و اراده پدیدار است
وقامتت در چشمانم خوبی هایت را ازدیاد میبخشد
شب را در موهای تو وسیاهیش میبینم
و طلوع خورشیدم را در مشرق وجودت نظاره گرم
و در مژگانت سربازان هلاک کننده میبینم
و در چشمانت سیارات گردان را به مشاهده مینشینم
شنیدن صدایت عادتي گشته در هنگام خواب
و بیدار ماندن(از دوري صدایت)
چیز مهمیست که بی تو رخ می دهد
در(هنگام ديدمت) در من شیرینی خاصي پديدار ميگردد
به خاطر همین است که بسیار به تو سر میزنم و تو را میبینم
در دولب تو قند فراوان نهفته
وتلاش کن مقدارشان را در لبهایت قدری کم کنی
بر ساحل تو قدم میگذارد و خواسته هایش را پشت سر رها میکند؛
قلبی که دوستت دارد چون؛
درکی(از عتاب عاشقی) ندارد
و اگر قلبم غایب گردد تو بر آن عزادار میگردی
و اگر به سویم بیایی
زتدگانیم با دیدنت آذین شادی میبندد
کافیست! دیگر تصمیم را گرفتم
آنهم بدون تردید
رهایت میکنم و قلبم را مملوء از فراقت میدارم
چرا که خسته از اینهمه شادی و سعادت(باتو)؛
میخواهم(اجازه دهی) لختی هم طعم اندوه را با تو بچشم