پایین میریزند کاغذرنگیها
ساعت ِ پنج صبح
داد میکشند و گریه میکنند آدما
اما من خودمَم و خودم
میشناسمِت
متاسفم
از خودم درآوردم
تنهام
درحال ِ سقوطَم
درست مثل ِتو
متاسفم
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
[صداهای تماشاچیها در کنسرت]
پایین میریزند کاغذرنگیها
ساعت ِ پنج صبح
داد میکشند و گریه میکنند آدما
اما من خودمَم و خودم
میشناسمِت
متاسفم
از خودم درآوردم
تنهام
درحال ِ سقوطَم
درست مثل ِتو
متاسفم