هنگام سپیده دم گردنم میشکنه
به دور دست ها سرازیر میشم دلم میگیره
نپرس تو چه حالیم
نپرس غرق درد و اندوهم
نپرس میون آتیشایم زمان زمان
نپرس خجالت میکشم
نپرس نمیتونم بگم
نپرس تب و تشنج دارم
از سرم دود بلند میشه
آه این سوز منو میکشه ذره ذره
شعله های زبانه کشیده داره درونم رو میسوزونه
عشقش داره خاکسترم میکنه