بعضیا کفشهای پاره میپوشن
بگو چرا اینطوره؟
شاید پدر آسمانی که توی بهشت زندگی میکنه
میخواد که اوضاع اینطور باشه
شاید پدر آسمانی که توی بهشت زندگی میکنه
چشمهاش رو میبنده و به خوابِ خرگوشی میره
کی فکرش به یه جفت کفشِ پاره میره
وقتی پیر و خسته باشه؟
کی خیالش هست که روزها چطوری میگذرن؟
هر جور دلشون بخواد
هی شهروند، صد سال دیگه
تو دیگه نیستی
یکی دیگه جات رو گرفته
اما روحت خبر نداره
نه از بارون خبرت هست نه آفتاب
توی قبر تاریکت
کی خیالش هست که شبها چطور میگذرن؟
من که اصلا خیالیم نیست
تا وقتی که سرم تو زلف یار
قایم باشه
من یه آدمِ سوال برانگیزم
زیاد به درد نمیخورم
مرگ یه گوشه کمین کرده
هر وقت دلش بخواد من رو میبره
بعضیا کفشهای پاره میپوشن
تا وقتی که دیگه از راه رفتن بیافتن
شیطان، که تویِ قلبِ جهنم زندگی میکنه
اون وقت حسابی میخنده