از وسط سرزمینی خالی راه میرفتم
راه رو مثل کف دستم بلد بودم
زمین رو زیر پام احساس می کردم
کنار رودخانه نشستم خیلی خوب بود
آهای چیز آسون کجا رفتی؟
دارم پیر میشم و احتیاج به جایی دارم تا بهش تکیه کنم
پس بهم بگو کی بهم اجازه میدی وارد شم؟
دارم خسته میشم و احتیاج به جایی دارم تا دوباره شروع کنم
از روی یه درخت افتاده رد شدم
احساس کردم شاخه هاش دارن بهم نگاه میکنن
این جا همون جاییه که ما دوست داشتیم؟
اینجا همون جاییه که آرزوی داشتنش رو داشتم؟
آهای چیز آسون کجا رفتی؟
دارم پیر میشم و احتیاج به جایی دارم تا بهش تکیه کنم
پس بهم بگو کی بهم اجازه میدی وارد شم
دارم خسته میشم و احتیاج به جایی دارم تا دوباره شروع کنم
اگه یه دقیقه وقت داری چرا نریم
درباره ش جایی صحبت کنیم که فقط ما میشناسیم؟
این می تونه پایان همه چیز باشه
پس چرا نریم
جایی که فقط ما میشناسیم؟
آهای چیز آسون کجا رفتی؟
دارم پیر میشم و احتیاج به جایی دارم تا بهش تکیه کنم
پس بهم بگو کی بهم اجازه میدی وارد شم؟
دارم خسته میشم و احتیاج به جایی دارم تا دوباره شروع کنم
اگه یه دقیقه وقت داری چرا نریم
درباره ش جایی صحبت کنیم که فقط ما میشناسیم؟
این می تونه پایان همه چیز باشه
پس چرا نریم
پس چرا نریم
این می تونه پایان همه چیز باشه
پس چرا نریم
جایی که فقط ما میشناسیم؟
جایی که فقط ما میشناسیم
این می تونه پایان همه چیز باشه
پس چرا نریم
جایی که فقط ما میشناسیم؟
جایی که فقط ما میشناسیم
جایی که فقط ما میشناسیم