چیزی عجیب در شب وجود دارد.
میتوانم آن را ببینم که در چشمانت شعله میکشد.
شیرینی تلخ، آهی آهسته.
چیزی عجیب در شب!
چیزی عجیب به این سو می آید.
هنگامی که ارگ ترانه های انجیل را میخواند.
هیچ چیز نمی گنجد، ما داریم سخن میگوییم.
چیزی عجیب به این سو می آید!
چیزی عجیب در شب...
چه بازی ظالمانه ای! چه دید ناخوشایندی!
فقط مرا برای قربانی شدن، بر روی زمین بخوابانید.
چیزی عجیب در شب!
چیزی عجیب به این سو می آید،
از دیوار ها بالا میرود، و در اسلحه ی من؛
در بالای ریه هایم، خدا را دعا میکنم.
چیزی عجیب به این سو می آید!
چیزی بر فراز من برمیخزد،
و آنچنان روشن میسوزد، که آنرا نمیتوانم ببینم.
با یک برق سفید رنگ، رودخانه به رنگ سرخ جریان میابد.
چیزی عجیب به این سو می آید!
چیزی عجیب به این سو می آید...
چیزی عجیب به این سو می آید...
چیزی عجیب به این سو می آید...