آنا: وقتی تابستون میره و پاییز میشه
هر بچهای بزرگتر میشه
نگاه کن؛ حتی شکلِ ابرا عوض میشه
کدوها رسیده میشن توی پاییز
اولاف: برگها پژمرده میشن و غمانگیز
آنا: بذار تا دلت از خوبیها بشه لبریز
چون بعضی چیزا ثابتن، اونا هرگز عوض نمیشن
بعضی چیزا ثابتن، مث رفاقتِ تو و من
محکم و مانا، قرص و پابرجا، امن و خیلی زیبا
بعضی چیزا ثابتن، مث محبتِ من به تو
کریستف: داره از راه میرسه پاییز
کلهم پُرِ فکر و خیاله، یکریز
سوئن: میخوای همین امروز حلقه رو بدی به آنای عزیز؟
کریستف: خیلی ناشیام تو کارای رومانتیک
برام سخته همیشه بمونم شیک
سوئن: اول پاشو بریم یه سلمونی همین نزدیک
کریستف: بعضی چیزا ثابتن، مث علاقهی پاکِ من
هرگز عوض نمیشن، مث رفاقتِ تو و من
آخ، اگه میشد بشه، چی میشد!
من برسم به اون، مگه نه؟
سوئن و کریستف: بعضی چیزا ثابتن، مث مرام سون جون
السا: سرد شده هوا؛ شاید مربوطه به اون صدا
چیزی در راهه! یه چیزی میخواد عوض شه اینجا
وقتشه شاید، لبخند و آرامش
تغییری لازم نیست!
زیباتر از امروز، هیچ روزی نیست
آنا: هر فصلی عوض میشه،
اولاف: هر کوچولویی بزرگتر میشه
آنا و کریستف: چی از این مهمونیِ پاییزی بهتر میشه؟
همخوانی: چقدر خوبه که خوشحالیم باز
آنا: محبتمونو میکنیم ابراز
السا: جشن پاییزیمون از الان شده رسما آغاز
آنا: جشن شده آغاز!
همخوانی: جشن شده آغاز!
بعضی چیزا ثابتن، مهم نیست دورن یا نزدیکن
بعد از یه عمر باز، همونن که همیشه بودن
مث حسی که میونِ ما هست
تا ابد با ما هست
بعضی چیزا ثابتن
آنا: مثل محبتِ من به تو!
السا: محبتِ من به تو!
اولاف: محبتِ من به تو!
کریستف: محبتِ من به تو!
آنا: مثلِ محبتِ من به تو!