وزد موسِمِ بادِ پاییزی
ندارم از دیدنش سیری
ابرا رو ببین، میرن به هر حرکتی
کدوتنبلا کودِ تازه میخوان
میدونی که همهچی عوض میشه به طورِ قطعی
همهچیزای دنیا سرانجام عوض میشه
امّا دنیای من و تو یهجور میمونه
مثِ دیواری که نداره جایی، هستش تا اَبد پابرجا
همه چیزای دنیا، غیرِ آغوشِ ما دو تا
برگِ درختا داره میریزه
اسون از راه رسیده، اون آینده
که وقتِ خواستگاری از اون کسیه که فرارسیده
گیج و خِنگ و ملول و سرگشته شدم
نشد بشه که این حلقه رو من بِدم
به اون کسی که منو عاشقِ خودش کرده
همهچیزای دنیا سرانجام عوض میشه
امّا عشقِ من تو قلبم جا باز کرده
دور از ریا، قدمی تنها، گویم با تو رازها
مگه نه؟
همه چیزای دنیا...
هِی اِسون، برو خودش بهش بوگو
باد میوزد بر روی خار و خار و سنگها
و هرچیزی در این دنیا هست، میرا، نامیرا
در دلِ روزها، زمان میرود از دستم
نتوان نگهش داشتن، پس روم جهانِ دو آشنا [؟]
وزد موسِمِ بادِ پاییزی
ندارم از دیدنش سیری
به شکرانهٔ این وصلتِ پروازِ ما
زیباهای این دنیای فانی
....هردم یک رازی
میماند همدلیهای ما تا کهکشانها
تا کهکشانها...
همه چیزای دنیا عوض خواهد شد
اما دنیای من و تو یه جور خواهد ماند
مثِ دیواری که نداره جایی
هستش تا ابد برجا
همهچیزای دنیا، غیرِ آغوشهای ما دو تا
غیرِ آغوشِ ما دو تا (x۴)