ارزانی ام دار، خنده هایت را
بیاموز مرا ، دیدن رویا را...
تنها با یک نوازش
که سرگشته ام دراین دریا
ارزانی ام دار ، ستاره ات را
همانی که چراغانی می کند شبم را...
لبالب از آرامش و هم نوایی
من نیز زندگی ام را بر تو خواهم بخشید
تو علت آنی که آسمانم
دوباره به رنگ آبی اش در آید
نقش می زنی از رنگهای زیبا
آینده ام را ، تنها تو
قایقم را می رانم در میان امواج صدایت
و تو ، و تو ، و تو ، و تنها تویی ، تو
علت آنی که بیدار گشته است روح من با صدای تو
و تو ، و تو ، و تو ..
نشان ده زخم هایت را و اینگونه درمانش کن
بگذار تمام دنیا بدانند
که صدای تو، رازی را نگاه می دارد
اشاره ای نکن نام خود را که درسپهر گردون
دیگران از حسادت خواهند مرد
چشمانت درخشانند
صدای تو ، یک رمز و راز است
تو علت آنی که آسمانم
دوباره به رنگ آبی اش در آید
نقش می زنی از رنگهای زیبا
آینده ام را ، تنها تو
قایقم را می رانم در میان امواج صدایت
و تو ، و تو ، و تو ، و تنها تویی ، تو
علت آنی که بیدار گشته است روح من با صدای تو
و تو ، و تو ، و تو ، و تنها تویی ، تو
علت آنی که بیدار گشته است روح من با صدای تو
و تو ، و تو ، و تو ..
اشاره ای نکن نام خود را که درسپهر گردون
دیگران از حسادت خواهند مرد
چشمانت درخشانند
صدای تو ، یک رمز و راز است
تو علت آنی که آسمانم
دوباره به رنگ آبی اش در آید
نقش می زنی از رنگهای زیبا
آینده ام را ، تنها تو
قایقم را می رانم در میان امواج صدایت
و تو ، و تو ، و تو ، و تنها تویی ، تو
علت آنی که بیدار گشته است روح من با صدای تو
و تو ، و تو ، و تو ..
و تو ، و تو ، و تو ، و تنها تویی ، تو
علت آنی که بیدار گشته است روح من با صدای تو
و تو ، و تو ، و تو ..