و برای رفتن با تو در هر زمان
و برای دونستن اینکه یه چیزی اینجا واسه ما کمه
و برای شنیدن (صدای) گریه تو
و حالا نوبت منه که تسلیم بشم
روزهای سخت روبه روی ما
شبها تو بیدار میشوی و خوابت نمیبرد
اگر هنوز سحر و جادویی بین ما هست
پس بیا و یکیشو نشونم بده
مثل درخت هایی که توی پاییز تاب میخورند
میوه هایی که روی زمین سقوط میکنند
الان وقت رفتنه
برای هر دوی ما الان پایان فصله
و برای اینکه چک کنیم که آیا راه اشتباه رو رفتیم
اگر چیزی بین ما درست نبود
و توضیحاتی مثل آب وجود داره
چطور همه چیز فرو میریزه و محو میشه
و برای رفتن با تو در هر زمان
و برای دونستن اینکه چه چیزی محو شد
و برای شنیدن (صدای ) انتظار تو
و برای دونستن (اینکه) من در خودم ندارمش
مثل یک درخت در حال تاب خوردن