تمام رازهات رو در پوست من دفن کن
با بی گناهی دور شو، و منو با گناهام تنها بذار
هوای اطراف من مثل یه زندان میمونه
و عشق مثل یه استتاره برای چیزی که شبیه به خشم ـه...
پس اگه منو دوست داری، بذار برم
و قبل اینکه چیزی بفهمم فرار کن
قلب من واسه اهمیت دادن بهت خیلی تیره ست
نمی تونم چیزی رو که اونجا نیست نابود کنم
منو به سرنوشتم تحویل بده-
اگه تنها باشم نمی تونم متنفر باشم
من لیاقت داشتن تو رو ندارم
لبخندم خیلی وقت پیش ازم گرفته شد
اگه میتونم تغییر کنم،کاش هیچوقت نمیدونستم
هنوز هم نامه هات رو به لب هام می چسبونم
؟
نمیتونم با زندگی بدون نور تو رو در رو بشم
اما تمام اونها (نامه ها) پاره شد... وقتی تو قبول نکردی بجنگی
پس نفست رو حبس کن (حرف نزن)، من چیزی نمیشنوم. فکر کنم خیلی واضح گفتم.
تو به اندازه کافی برای عشق متنفر نیستی
این به نظر کافی نمیاد؟
فقط آرزو میکنم که دوستم نبودی. چون اون وقت میتونستم آخر آزارت بدم.
هیچوقت من ادعا نکردم که آدم خوبی هستم
خود من خیلی وقت پیش طرد شدم
و امیدم مرد تا بذارم تو از پیشم بری
پس خودت رو مقابل سنگ های من بشکن
و ترحم خودت رو تو روح من تف کن!
تو هیچوقت به کمک نیاز نداری
تو منو فروختی تا خودت رو رها کنی
و من به شرمساری تو گوش نمیدم
تو فرار کردی... شما همه مثل همید
فرشته ها دروغ میگن تا کنترل کنند...
عشق من خیلی وقت پیش مجازات شد
اگه هنوز بهم اهمیت میدی، حتی نذار که اینو بدونم
اگه هنوز بهم اهمیت میدی، حتی نذار که اینو بدونم