اون ها یکی یکی از من گذشتن
و من آذوقم رو تموم کردم
بدون آب
بدون امید
نمی تونم آتیش درست کنم
فقط میتونم دود درست کنم
اینجا من توی سکوت تنهام
توی یه جزیره ی صحرایی کشتیم شکسته
یه مسافر توی اقیانوس
که در دریا گم شده
علامت های دودی توی آسمون شب
کاش که وقتی رد می شی ببینیشون
من از بالای صخره فریاد می کشم
تو تنها کسی هستی که باید من رو نجات بدی
من رو نجات بدی
چرا نمی تونی ببینی؟ چرا نمی تونی منو ببینی
من فکر نمی کنم که زنده بمونم
من اینجا بدون تو می میرم
اوه من نمی تونم بی تو زندگی کنم
آفتاب طلوع می کنه
آفتاب غروب می کنه
نمی دونم که هرگز پیدا می شم یا نه
اینجا من توی سکوت تنهام
توی یه جزیره ی صحرایی کشتیم شکسته
یه مسافر توی اقیانوس
که در دریا گم شده
علامت های دودی توی آسمون شب
کاش که وقتی رد می شی ببینیشون
من از بالای صخره فریاد می کشم
تو تنها کسی هستی که باید من رو نجات بدی
من رو نجات بدی
چرا نمی تونی ببینی؟ چرا نمی تونی منو ببینی
من فکر نمی کنم که زنده بمونم
من اینجا بدون تو می میرم
اوه من نمی تونم بی تو زندگی کنم
علامت های دودی توی آسمون شب
کاش که وقتی رد می شی ببینیشون
من از بالای صخره فریاد می کشم
تو تنها کسی هستی که باید من رو نجات بدی
من رو نجات بدی
چرا نمی تونی ببینی؟ چرا نمی تونی منو ببینی
من فکر نمی کنم که زنده بمونم
من اینجا بدون تو می میرم
اوه من نمی تونم بی تو زندگی کنم