از دور، نخواهم ديد.
ولي كاوش ميكنم كه تغيير بدم همه چيز را.
پاسخ يه جايي هست، اما نفس كم ميارم.
من نخواهم توانست به آن سمت شنا كنم، عشق من
براي يك روزه ديگر، فرياد نكشيدم.
در سپيده دم، كه اينجا نيستي.
و يك روزه ديگر، و من ميدانم ساحل را.
افتادن و افتادن به سوي ستارگان و آن سو.
شايد، شايد كه دير شده است.
شكستست ، شكسته شده براي تو، عشق من.
بي نياز به اينكه كجا باشد، پنهان شويم، پنهان.
شكسته، شكسته براي تو، دوست داشتنم.
عشقه من...
عشقه من...
و بدون لمس، همه چيزرا حس ميكنم.
ميتوانم جاودانه، عاشق باشم.
در كنارت هميشه آرام ميگيرم.
ميخوام كه همه چيرو دوباره بازگو كنم.
يك شبه ديگر و حرفي زده نشد.
هنگام غروب، عشقت را ديدن.
و يك شبه ديگر، و من ندانستم.
افتادن و افتادن به سوي ستارگان و آن
سو.
شايد، شايد كه گذشته است.
شكستست ، شكسته شده براي تو، عشق من.
بي نياز به اينكه كجا باشد، پنهان شويم، پنهان.
شكسته، شكسته براي تو، دوست داشتنم.
عشقه من...
عشقه من...
عشقه من...
عشقه من...