اشک نریز عزیزْ پدر، میآیند و میگذرند این روزها
اشک نریز عزیزْ پدر، میگذرند بیشک این دردها
شک نکن دود برمیخیزد از اجاق ِ خاموش ِ روستا
سوختم من، تو نسوز ترا به خدا
[اینجا با خواندن این آهنگ گلایهای دارم از
آشنایان و دوستانَم که دریغ کردند
فقط سلامی که انتظار داشتم از آنها
در روزهای بسیار سختَم درترکیه .
امید که آنها درککنند معنی حرفهایَم را]1
با دو قطرهٔ اشک ، ارزانی2شدم به میان ِ بازارها
شکستند قلبَم را، سوزاندند آن را به زخم ِزبانها
بردندَم به تبعید3، ساعتِ ۴ صبح، به میان بارانها
سوختم من، تو نسوز ترا به خدا
1. صحبت خواننده. جزء آهنگ نیست2. متن اصلی: فروخته3. یادداشت ۱ نگارنده