راستش دل منم میخواد که بدون اینکه قبلش
چهاردست پا راه رفتن رو یاد بگیرم،همون اول بدوئم
با لباسهای زیبا،آرایش کنم و دور بزنم
راستش منم دوست دارم که
بدون فکر کردن حرف بزنم
تو یه نمایش کوچولو،نقش اول باشم
حرفایی که تو فکرم هستن
صداهایی که از تو قلبم بیرون میان
همشون یه جنگل شدن
با یه کبریت نیست شدن
من زیر دود سیگار
سوختم و سوختم،آخرش خاکستر شدم
تو تو اون سر کبریت که هیچوقت نمیسوزه
انگار فقط از زندگی یه نفر گذر کردی
راستش دل منم میخواد که بدون اینکه قبلش
چهاردست پا راه رفتن رو یاد بگیرم،همون اول بدوئم
با لباسهای زیبا،آرایش کنم و دور بزنم
راستش منم دوست دارم که
بدون فکر کردن حرف بزنم
تو یه نمایش کوچولو،نقش اول باشم
دوستهای خوبی جمع کردم
همشون مثل خانوادم شدن
یه عشق کوچک رو پروروندم
تو این جور_روال زندگی شکست خورد
من زیر دود سیگار
سوختم و سوختم،آخرش خاکستر شدم
تو تو اون سر کبریت که هیچوقت نمیسوزه
انگار فقط از زندگی یه نفر گذر کردی