بی سر و سامان تو شد شانه سر خورده من
رنگ بزن بر لب این خنده ی دلمرده ی من
ساکت تنهایی من حرف بزن با شب من
شور تماشایی من شعر بخوان با لب من
بغض منی آه منی حسرت دلخواه منی
دوری و دلتنگ تو ام زخمی و همراه منی
من غم پنهان تو ام
حال پریشان تو ام
پلک بزن تا بپرم مستی چشمان تو ام
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه ی منی عذاب من نه
پر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه
نیست در اقلیم کسی این همه بی هم نفسی
بی همگان منتظرم تا تو به دادم برسی
عصر غم انگیز تو ام
حوصله کن ابر مرا
عاشق یکریز تو ام معجزه کن صبر مرا
بند زده پای مرا گیسوی زنجیری تو
میکشدم میکشدم لحظه ی دلگیری تو
جان من و جهان من فقط تو هستی
قرار بی زمان من فقط تو هستی
شروع ناگهان من فقط تو هستی
دلیل گریه ی منی عذاب من نه
پر از شنیدن منی جواب من نه
تو روی دیگر منی نقاب من نه