همیشه این هوا دلربا نیستم
زمونی کوچول بودم و نچسب
بلدم حالا قدّ صدف شاد باشم
چون من جیگرم! عشقم!
لابد گفتن بهت
گوش کن به قلبت
اونی باش که توت هستی
با سه کلمه نقضش میکنم برات
جفنگ بافتن برات!
میخوام بدرخشم
مثل گنج تو کشتیای دزدا
که بسابیش
برات بدرخشه
توی چشمم مثل زن مایهدارا
ببینم؛ تو میدونی
ماهیا قاقن
پی چیزای برّاقن
ناشیا!
اومدن سراغم
سمت منی که برّاقم
شامِ ماهی
عشق غذای مفتم
دقیقاً تو رو گفتم!
- خرچنگ سوخاری!
من برگشتم.
دیگه نوبت مائوییه.
نظرت چیه، رفیق فسقلی؟
شاهین شم؟ السّاعه!
- خب، خب، خب!
جوجه مائویی مشکل با ریختش داره.
نیمچه نوچه کوچول اسطوره
اوه! چه نمایش افتضاحی!
قلّابو بگیر. گرفتیش؟
دیگه مثل قدیم تو تابش نمیدی
امّا باید بگم ایده گرفتم
از اون خالکوبیهای خفن
سعی کردم یه اثر هنری بشم
مخفی نیستم؛…
چون میدرخشم
ببین برقم مثل الماس تو سنگها
پز میدم با چیزام
چون میدرخشم
یه ارتش هم جلوم نیاره دوام
سپرطلام
مائویی جان!
خیلی سعی، سعی کن
ولی بدون جوجه اسطوره
میبازه؛ مجبوره
زوره!
بدون میمیری
وقتشه اون قلب تو رو من
جدا کنم!
از اونایی که رهات کردن و
عشق آدما که همش پِیِشون بودی
خواستی باشی قوی
زرهت جون نداره
مائویی!
ادب میشی چون پررویی
از من برّاقتر نیست جایی
ببین، چون آخرین چیزه میبینی
همینه زندگی!
درخشانم!
آماده شو یه لقمهی چرب بشی
التماس کن!
هیچوقت درخشان نمیشی
ولی میدونم که دلت میخواد بشی