تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو
سیاهی و دربدری از روزگار من برو
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی
اگه نمیری هم بدون که دشمن جون منی
دلم میخواد هرجوری هست کنار من جون بکنی
اگه نمیری هم بدون که دشمن جون منی
دلم میخواد هرجوری هست کنار من جون بکنی
تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو
سیاهی و دربدری از روزگار من برو
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی
دنیایه من روشنه و تو دشمن روشناییها
خورشید من داره میاد بی سروپای رو سیاه
می خوام روزای خوب من شکنجه جونت بشه
سپیدیای من تورو تا مرز مردن بکشه (بکشه بکشه)...
سیاهی و دربدری غصه ناتموم من
چقدر باید گریه کنم ازمن و گریه دل بکن
دختر ماه و مهر من اومده و پشت دره
اونم دلش می خواد غمو از روزگارم بدره
برو دیگه دوست ندارم یه لحظه پیشم بمونی
دیگه نمی خوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی
اگه نمیری هم بدون که دشمن جون منی
دلم میخواد هرجوری هست کنار من جون بکنی