غور است برایَش دادن ِ ورق
و گمانشان نمیرود بازیکنان
بازی نمیکند برای پول
یا برای [کسبِ] احترام
ورق میدهد برای یافتن ِ پاسخ
هندسهٔ قدسی ِ تصادف
قانون ِ نهان ِ نتیجهٔ احتمال
رقص ِ عددها بر پیشانی ِ بازی
میدانم شمشیر ِ سرباز است پیک1
سلاح ِ جنگ است ِ گشنیز
پول است خشت در این هنر
اما نقش ِ دل من نیست اینها
بگذار بیندازد سرباز خشت را
یا بیبی پیک را
پنهانکند شاهی در دست
چون رنگ میبازد یاد ِ پادشاه
میدانم شمشیر ِ سرباز است پیک
سلاح ِ جنگ است ِ گشنیز
پول است خشت در این هنر
اما نقش ِ دل من نیست اینها
گمانکردی میلنگد جایی
وقتی گفتم دوستَت دارم
هزار چهره نیست مرا
نمیزنم جز یک نقاب
هیچنمیدانند سخن گویان
میفهمند به خرج ِ خودشان
چون بسیار لعنکنان ِ بخت
و گمگشتگانَند هراسانان
میدانم شمشیر سرباز است پیک
سلاح جنگ است ِ گشنیز
پول است خشت در این هنر
اما نقش ِ دل من نیست اینها
نقش ِ دل من نیست اینها
(۲ بار)
1. معنیهای مورد اشاره در این قطعهٔ شعر برای خالهای
ورق بازی به معنی اولیه این خالها که از ورقهای فالگیری تاروت میآید اشاره دارد