معشوق من در سایه های آبی زندگی میکنه
چشمانش آبی رنگه، موسیقی جاز گوش میده و افسرده است
اون هم در کالیفرنیا زندگی میکنه
و یک (ماشین) چوی مالیبو داره
و وقتی بخواد به کسی زنگ بزنه، به من زنگ میزنه و نه تو
برای عشق زندگی میکنه، عاشق مواد مخدرشه و عاشق معشوقش.
ولی نمیتوانم او را درست کنم، نمیتوانم بهترش کنم
نمیتوانم کاری درباره حال و هوایش عجیبش انجام بدهم
ولی تو درست نشدنی هستی
نمیتوانم وارد دنیای تو بشوم
چون تو در سایههای سرد زندگی میکنی
قلبت نفوذناپذیر است
عشق من در سایههای سرد زندگی میکند (خونسرد است)
قلبی سرد، دستی سرد و تمایلاتی سرد دارد
برای عشق و زن زندگی میکند
من یکی از زنهایی هستم که در موقع افسردگی کنارشند
وقتی میخواهد به کسی زنگ بزند، به من زنگ میزند
او برای عشق دعا میکند، برای صلح دعا میکند و شاید برای یک عشق جدید
ولی نمیتوانم او را درست کنم، نمیتوانم بهترش کنم
نمیتوانم کاری درباره حال و هوایش عجیبش انجام بدهم
ولی تو درست نشدنی هستی
نمیتوانم وارد دنیای تو بشوم
چون تو در سایههای سرد زندگی میکنی
قلبت نفوذناپذیر است
تو داغی، مثل داغی تابستان
داغ، داغ، عشق سر به هوا
داغ، داغ مثل داغی تابستان
متاسفانه تو در حال فرو ریختن هستی
تو به تلخی در حال فروریزی هستی
ولی تو درست نشدنی هستی
نمیتوانم وارد دنیای تو بشوم
چون تو در سایههای سرد زندگی میکنی
قلبت نفوذناپذیر است