درد مشترکم تمام نشد، غمم به سر نیامد
نتوستم بفهمم کجا خطا رفتم
دروغ و غلط گذشت، از هر کس ضربه ای خوردم
عشق هم مرا آزاد نکرد و رهایی نیافتم
همیشه من فریب خوردم و هیچوقت نتونستم فریب دهم
"کسی که می افتد دوستی ندارد"، من نیز این را فهمیدم
عشقم، قسم خورده ام، دیگر از تو توبه کرده ام
حتی اگر دیوانه وار هم بخواهم، دیگر دوست نخواهم داشت
عشقت را باور کردم و به تو خیلی دل بستم
حتی اگر غیرممکن را هم ممکن کنی بازنخواهم گشت
تو هم یک روز عاشق می شوی روزی که حرفایت برای خودت هم خریداری ندارد
نمی توانی خلاء درونت را پر کنی و در وجودت بزرگ می شود
با هزار و یک امید انتظار می کشی درحالیکه نمی توانی به غرورت گوش دهی
و عشق گویان خودت را خراب می کنی
غریبه ای می شود (اشاره از عشق) و با چشمان گریان فریبت می دهد
و اشکهایت را پاک نمی کند، حتی اگر سیل گریه کنی