شب ها رو در رویاها به سرمیکنه، این هیچ راه حلی نداره
در اشتباه می افته، در بن بست ها، این راه برگشتی نداره
عشق باشه، از سنگ باشه، اما با من باشه
در زندان عشقی که زجر میکشه، این راه فراری نداره
دویدن تو راه عشق رو دوست داره
بدون اینکه خودش رو خسته و دل زده کنه
هر تلخی رو کشیده طوری که عادت کرده به اونها، عشق رو داره یاد میگیره
عاشق شدن رو دوست داره بهت میگم
بدون اینکه قلب ها رو بشکنه و فریبشون بده
در حالی که داره دنیاهای متفاوتی رو تجربه میکنه، داره دنبال عشق راستین میگرده
اگه یار منو نگاه هم نکنه
اگه یار مال من هم نباشه
این قلبم هیجان رو دوست داره
اگه هیچ نتیجه ای هم به دست نیاره