عشقم، دیگر مرا از دست دادی
عشقت را از قلبم کندم و دور انداختم
در قلبت برای هر کس که می خواهی جا بازکن
بگذار شادی در سایه ی تو بماند
در ارتباط با گذشته هیچ چیز مگو
انسانم، خطا دارم، اشتباه می کنم
من دیگر هیچ چیز تو نیستم
بگذار با تو عشق در چشمانم بماند
با دروغ پروغ ها
با ضرر و زیان ها
عشق صفحه ی دیگری را بست (صفحه دیگری از عشق بسته شد)
عاشقانه فراموش می کنم
و از نو عاشق می شوم
دوست دارم اما نمی توانم اعتماد کنم
عشقم با تو از خودم کلافه شدم
از صفر شروع کردن تکراری غم انگیز است
نه یاری، نه دوستی، و نه رفیق
مرا از خودت بیرون کشیدی
عشقم، حقیقت این است که دیگر مال من نیستی
حرف ها تمام شد و چشمانت ترک دیار می کنند
عشق تو آن بندر آرامی بود که به آن پناه بردم
این کشتی خیلی آب گرفته، بگذار غرق شود!