وقتی برای اولین بار به چشمانت نگاه کردم
همانطور پریشان موندم در همان جا
وقتی برای اولین بار لبانت را بوسیدم
در طعمش محو شدم که نپرس
نتونستم خیانتی رو که میخواستی بکنی رو ببینم
عاشق شدم اما میدونستم که پایان خوشی نداره
من ناله و ماتم عشق رو میدونستم
با کاری که در حقم کردی سوختم
پشیمان میشی و یک رو روزی بر میگردی
من مال بقیه(یکی دیگه)خواهم بود
در حال حاضر من چه باید بکنم؟
هر شب به راه برگشتنت نگاه کنم؟
با خیانتی که در درونت بود
به چه کسانی دردمو(شکایتمو) بگم؟
در حال حاضر من چه باید بکنم؟
باید شهر رو بسوزونم؟
در کنار سوختن خیانت تو
عمر(زندگی)من هم به هدر بره؟