یک اندوه غریب تو را فرا میگیرد
وقتی همه از اطراف تو رفته اند
وقتی در دنیا تک و تنها میمانی
و سکوت اطراف تو را فرا میگیرد
باور کن این خانه هیچ وقت به نبودن تو عادت نکرد
حالا نبودن تو آمده و جای تو نشسته
(جایی نشسته که تو از آنجا رفتی)
بدن من حتما به تنهایی عادت خواهد کرد
شاید خودم هم بتوانم با تنهایی کنار بییایم
با اینکه خیلی سخت به نظر میاید ولی به مرور یاد خواهم گرفت
نبودن تو روح مرا به درد میاورد
یک ترس عمیق وجود مرا فرا میگیرد
هنگامی که دیوارها به صدا میایند
تاریکی ذهن مرا میفریبد
هنگامی که سایه ها میرقصند
باور کن هیچگاه به نبودن تو عادت نکردم
حالا نبودن تو دارد در این خانه که ترکش کردی می پلکد