...کسی که هیچوقت درونم تموم نمیشه
!و هیچ اسمی واسش ندارم... تو هستی
...اونیکه تا یه لحظه میاد تو ذهنم
!از درون زجرم میده... تو هستی
از کجا میدونستم که فسمتم این نیست؟
شاخهای که فکر میکردم میتونم بهش تکیه کنم، یه نفر دیگه اومد
و روش نشست
از کجا میدونستم که فسمتم این نیست؟
شاخهای که فکر میکردم میتونم بهش تکیه کنم، یه نفر دیگه اومد
و روش نشست
...انگار سالها پیش بوده که با تو روبرو شدم
هرچی هم که بخوام بیچارگیم رو بدون تو سرکوب کنم فایدهای نداره
هرگز کسی جات رو نمیگیره، حتی اگه این عشق شکست بخوره
!گذر زمان فرداهام رو درمان میکنه، من ادامه میدم