بارون بارید سیل جاری شد دختر ایلول* به سلامت به دنیا اومد
اسم سورپرایز روز اهلا و سهلا هس
کک خیلی وقت شتر رو تلف کرد منم قبلا بچه بودم
وقتی به آسمون نگاه میکردم چشمام آبی میشد
جولان دادن کرگدن روی قلب آسیب دیده ی من
عوض شدن حال خود من تو ی شرایط دیگه
مرور روزی که در سفر گذشت قبل خوابیدن
جونم داره از ته میسوزه(سوختم)
اگه درحالیکه قلبت تو دستته پیش من میای بیا
پوستتو از استخونت جدا کن بیا
منتظر بهار باش بیا به سوی آکاسیا**
نترس از عهده ش برمیایم ی شونه برای [گریه کردن] جفتمون کافیه
اون حرفایی ک تا حالا به هیچکی نگفتی رو بهم بگو (بگو)
خدا رو شکر چند مخلوق هم هستن ک خیر منو میخوان
هنوزم تاثیر نفرین اون عنکبوتی ک کشتم تو زندگیم هس
کولویی ک از اشتباه کردن میترسه پشت سر هم داره اشتباه میکنه
انگار وقتی تابوتم رو حمل میکردن [از دستشون زمین] افتاد و جنازه م ازش بیرون افتاد
تو این قسمت ناگهان ی نقص دیگه بوجود اومد احتیاجی به بهانه نیس
از توی ی چیز خیلی خوب ی عیب پیدا کن ک باعث خجالت میشه
شمع فکر کرد گدازه س خاموش شد و تبدیل به لاله شد
خدا رو شکر رحمت دونه دونه همه جا جاری شد
میخوای از ی چشمه یا از هفت چشمه مختلف برات آب بیارم
میخوای مث مردم قدیمی از دل زمین برات آب بیارم
من واقعی ام اونا خیالن میخوای اثبات کنم
بیا و منو دوست داشته باش ک درد رو از دل پاک کنم و دور بندازم
نقارت
از اون موقع سالها گذشت چه اشک ها ریختم تا به این حال و روز افتادم
مردم پی هوا و هوس خودشون همه از حال من گفتن
همه فهمیدن افسوس ک نمیتونم به یار دردم رو بگم
قلبم از میون دستام افتاد و جیگرم تیکه تیکه شد
قوی به نظر رسیدم فکر کردم حلش کردم ولی همش تو بحرانم
چطور ممکنه تعادل خودمو حفظ کنم درحالیکه در پرتگاه طوفانها هستم
هنوز فیلمی رو برات تعریف نکردم گریه میکنی تو چه جور آدمی هستی
من عاشق تو شدم و [توی این عشق] بند بند وجودم ازهم گسست
کولو پرنسس ی کشور بر باد رفته س برای همین صداش شنیده نمیشه
عشق ناتنی مردگان منو بزرگ کرد و پرورش داد
فرمانش رو دادم و سر جلاد خائن [از تنش] افتاد
لحظاتی ک عذاب کشیدم و حرفهای توهین آمیز آدمها
ما زیر درخت خرما ی زندگی کور داشتیم
سرزمینمون از دست رفت و سینه من در تب سوخت
سوالی هستی ک با نیت بدی پرسیده میشه دنبال چیز خوبی تو جوابش نباش
عقربی هستم ک تو دل آتیش خودشو میکشه
بازم چیزای فرسوده و به درد نخور رو با آب طلا جلا دادی و فروختی
منم تا وقتی ک تو اینجا بمونی مغازه توی زیرزمین رو زدم
دلم تنگ شده برای وقتایی ک موقع عصبانیتم آرومم میکردی
هواپیماهای انتحاری ک توی چشمام میفتن منفجر میشن
آخرش اومدی ولی نذار غبار روی گل ها بشینه
اهه خیلی ممنون ک چند دقیقه [از وقتت] رو هم ب من اختصاص دادی
تو اون شاهزاده اجنه خونسردی هستی ک بچه ها رو میترسونه
خواستم گریه کنم چشمام تو دمای چهل درجه سوخت
از اون موقع سالها گذشت چه اشک ها ریختم تا به این حال و روز افتادم
مردم پی هوا و هوس خودشون همه از حال من گفتن
همه فهمیدن افسوس ک نمیتونم به یار دردم رو بگم
قلبم از میون دستام افتاد و جیگرم تیکه تیکه شد
قوی به نظر رسیدم فکر کردم حلش کردم ولی همش تو بحرانم
چطور ممکنه تعادل خودمو حفظ کنم درحالیکه در پرتگاه طوفانها هستم
هنوز فیلمی رو برات تعریف نکردم گریه میکنی تو چه جور آدمی هستی
من عاشق تو شدم و [توی این عشق] بند بند وجودم ازهم گسست