اگه در آتش جهنم هم من را میسوزاندند
آنچنان که به خاطر او سوختم، نمیسوختم
اگر به قلبم، گلوله هم میزدند
آنچنان که به خاطر او مُردم، نمیمردم
هر موقع معشوق به ذهنم خطور میکند، سرنوشتم سرشار از تعجب میشود
اینچنین حسرتی از درون من میجوشد
این قلب، در بهترین حالت، سه روز زنده میماند
من را به عجل واگذار نکن. بیا و جانم را بگیر
تو جانم را بگیر
آتشی مهیب در من برافروخته شد
خاکسترم کرد ولی خاموش نشد
آخر و عاقبت ماندن بدون او، عجل است
ولی عزراییل جانم را نگرفت
هر موقع معشوق به ذهنم خطور میکند، سرنوشتم سرشار از تعجب میشود
اینچنین حسرتی از درون من میجوشد
این قلب، در بهترین حالت، سه روز زنده میماند
من را به عجل واگذار نکن. بیا و جانم را بگیر
تو جانم را بگیر