چـه كنم ای مـاه تـابـان
زغمت در شام هجـران
چه كنم ز غمت چـون سازم
شده بسته ره پروازم
چه شود بـه برم بازآيـی
پر و بال دلم بگشايـی
شب همه شب در تاب و تبم
آمده بی تو جان به لبم
مهرت به جانم زد شرر
شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـف تو
سلسله ی جنونم
ز ازل بــر عشـقت زادم
ز فـراقت در فـريـادم
تـو بيـا ای يـار ديـريــن
بـه برم چون جان شيرين
مده چـون زلفت بـر بـادم
بـه هوای تو چون فرهادم
شب همه شب شد نغمه گری
كـار مـن و مرغ سحری
مهرت به جانم زد شرر
شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـف تو
سلسله ی جنونم
نه صبوری در دل ما را
نـه پيـامی از تـو يـارا
شده دل پابست مويت
نرود به رهی جز كويت
چه شود از روی ياری
ز دل تنگـم يـاد آری
در شب هجران ماه منی
ليـلی مجنون خواه منی
مهرت به جانم زد شرر
شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـف تو
سلسله ی جنونم
چـه كنم ای مـاه تـابـان
ز غمت در شام هجـران
چه كنم ز غمت چـون سازم
شده بسته ره پروازم
چه شود بـه برم بازآيی
پر و بال دلم بگشايـی
شب همه شب در تاب و تبم
آمده بی تو جان به لبم
مهرت به جانم زد شرر
شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـف تو
سلسله ی جنونم