آنها می گویند آنچه که قادر به دیدنش نیستی نمی تواند به تو آسیبی برساند
اما من پیش از این بارها نابینا شده ام
هرگز ندیده ام که در مسیر تو حرکت کنند
سایه ها و رازهاي پنهانی
به من چراغ های روشنی ده که به سکوی رقص تعلق دارند
تا به درون این قلب شکسته ام روشنایی بخشم
آنگونه که میخرامی
تمامی ارواح درون ذهنم را فراموش می کنم
تنها بگو ازآنِ من هستی و در کنارم می مانی
نگو که مرا ترک می کنی
چراغ ها را خاموش نکن
من فریاد می زنم
من فریاد می زنم
من فریاد می زنم
همنوايي
نگذار تاریکی بیاید و مرا در چنگ گیرد
من یه نفر را میخواهم، زیرا امشب را نمی توانم به تنهایی سپری کنم
عجله کن عشقم،
بیا و مرا در آغوشت بگیر
اینگونه هرگز از تاریکی نخواهم ترسید
و زمانی که احساس می کنم سایه ها بر روی من می افتند
اگر از ترس لرزیدم مرا نزدیک خود نگهدار
عجله کن عشقم،
بیا و مرا در آغوشت بگیر
اینگونه هرگز از تاریکی نخواهم ترسید
من به گونه ای هستم که همیشه
در تالاب مشکلات و بهشت سقوط می کنم
من تو را نصف و نیمه دوست ندارم، با تمامی وجودم
برای تو هستم، تمنای مال تو بودن را دارم
تنها بگو ازآنِ من هستی و درکنارم میمانی
نگو که مرا ترک می کنی
چراغ ها را خاموش نکن
من فریاد میزنم
من فریاد می زنم
من فریاد می زنم
همنوایی
نگذار تاریکی بیاید و مرا در چنگ گیرد
نگذار تاریکی بیاید و مرا در چنگ گیرد
عجله کن عشقم،
بیا و مرا در آغوشت بگیر
اینگونه هرگز از تاریکی نخواهم ترسید
در آغوشت
در آغوشت
هرگز از تاریکی نخواهم ترسید
همنوایی