بگو اوضاع خوب است جو
من نوشیدنی دیگری نیاز دارم
تا لیوان را سر بکشم تا بدانم که زندهام
آوازی برای اجرا کن
تا ساعتهای مانده به صبح را پُر کند
آنوقت دیگر تو را به زحمت نخواهم انداخت برای همیشه
اوه، برجی برای خود میسازم
بدون راه ورود و خروج
آنوقت دوستانم میتوانند مرا ملاقات کنند
هرازچندگاهی
بگو اوضاع خوب است جو
من تضمینی نیاز دارم
تو هرگز نمیدانی در شب چه خواهی یافت
اوه، من فقط زنبوری پُرمشغله هستم، در کندوی خویش هنوز زنده
به دنبال دنیای دیگری میگردم
تا رویاهایم را تحقق بخشم
پادشاهانی بودند که در باران میخندیدند
و مرا گفتند که آمدهام تا سان را رهبری کنم
تمام رنگها در تغییر بودند، آسمان درحال فروریختن
چراغها بر روی من و تو میدرخشیدند
اوه، بدرخش
بگو اوضاع خوب است جو
شب به زودی تمام خواهد شد
و هیچچیز و هیچکس نخواهد دانست
چشمانم را باز کن جو
دوست دارم نور روز را ببینم
ساعت روی دیوار میگوید وقت رفتن است
هرگز یک چهره را دوبار ندیدهام
هرگز یک راه را تکراری نرفتم
عشق کوچکی که میشناسمش
برای خود نگه میدارمش
اگر آتشی هست در تخت من خوابیده است
باید بگذارم تا آخر برای خودش بسوزد
اگر میتوانی بگیر من زیاد اینجا نمیمانم
به زودی باز خواهم گشت یا برای هیچوقت
بدرخش