جاری میان خلاء
در سکوت
خاکستری و تاریک ، درمیان شبی بیستاره
چارهای نیست
یک ذهن بیجان
یک روح گم گشته
در پیچ و خم خزان
در سایه و نور
روزهایم به تصویر کشیده شدند
بارقهای از زیبندگی شناور به دورترین نقطه
با اینحال
تا قلب زمستان
بیحرکت و عاجز
اما، همه ما از کجا آغاز کردیم؟
هیچ چیز بدون زیبایی هرگز وجود ندارد