اشکهای شور ِ1عشق
پدیدآورد دریای
بین ما دو نفر را
که هم میپیوندد و هم جدا میکند ما را
کاش توانم بود گفتن از درد
از رنج ِ درونَم
که درهم میفشرد قلبَم را
در شوری بیانتها
چه نبودن بیرحمی
چه هِجر ِ مرگزایی
دلتنگ ِ برزیل بودن به پرتقال
محبوبَم
هربار که میشنوی زاری
اوج میگیرد و سرما میزند به صدای ِباد
تنهایی من است، در اندیشهٔ تو
میگریم بر همهٔ آن زمانی که رفت از کف!
[نواختن سازها]
محبوبَم
هربار که میشنوی زاری
اوج میگیرد و سرما میزند به صدای ِباد
تنهایی من است، در اندیشهٔ تو
میگریم بر همهٔ آن زمانی که رفت از کف!
1. متن اصلی: نمک ِ اشکهای ِ