می خواهم از او بی آنکه نامی ببرم
صحبت کنم
درست آنطور که از یک معشوقه یا یک زن بی وفا تعریف می کنند
دختری سرزنده که به امید فرداهایی که در زیر آفتاب آواز می خوانند
از خواب بر می خیزد
او همانیست که به او اهانت می کنیم
به دنبالش می رویم ، او را بدست می آوریم
او همانیست که از جا بر می خیزد
رنج می کشد و اعتصاب می کند
او همانیست که محبوسش می کنیم
به او خیانت می کنیم، ترکش می کنیم
همانیست که به ما اشتیاق زندگی می دهد
که به ما اشتیاق ادامه دادن
می دهد
تا آخر خط ، تا آخر خط
می خواهم از او بی آنکه نامی ببرم یاد کنم
گل زیبای ماه مه یا میوه وحشی
همچون گیاهی در زیر دو پایش روییده است
آزادانه به هرکجا که او را بخواهند می رود
می خواهم ازاو بی آنکه نامی ببرم
صحبت کنم
چه معشوقه باشد چه بد نام ، او زنی وفادار است
اگربخواهید می توانم او رابه شما معرفی کنم
نام او انقلاب ابدیست