تصنیف پژواک ملکه سیاه در شب
همانطور که او از لعنت خدایان می گریزد، خشم فرعون.
هزار و یک شب مکشوف نشده ی
فیلسوف و ملکه
دریانورد باستانی در دریا و شن،
زیبایی سوختن ارامگاه برای مردنش
هزار یک شب مکشوف نشده
فیلسوف و ملکه
(هجوم آوردن افق های فکری با مرگ، حالا اجرا !)
بهشت چهره ای تاریک دارد
تپه ها برای تعقیب کردن(با نگاه) سر به فلک کشیده اند
کاروان نفرین شده
او را در سراسر امواج دنبال می کنند
شاید حالا او تحت حفاظت وهم بیارامد
مثل شن هایی که به آرامی به زمین های بهشتی تبدیل می شوند
هزار و یک شب مکشوف نشده ی
فیلسوف و ملکه