این راه رفته رفته تراژدی شده
اینجا شهر بزرگی هس ک ظرفیتش تکمیل شده
گل های توی رنگ های پژمرده
کاش برای ی روزم ک شده پروانه ها خوشحال باشن
خدای بزرگم چقدر هم قشنگ خلق کرده
همه دردش رو تو پیله ش جا داده
وقتی بچه بودم همش حسودی میکردم
چی تغییر کرده بگم؛ هیچ چی
داری ترساتو اندک اندک میریزی بیرون
وقتی با امیدهات تک و تنها میمونی
هرکس رو یواش یواش میشناسی
وقتی عدد شمع های روی کیکت زیاد میشه
حرف ها همه مث همن، چهره ها فرق میکنن
ب فردا فکر کن من از اون راه کشیدم کنار
انسان چرا همیشه ی چیز رو تجربه میکنه؟
حرف نزن، ساکت از این بازی خسته شدم
نگاه کن یکی رو بازوهام میخوابید میگفت نمیرم، رفت
یکی میگفت جون بدم و بمیرم هم [این عشق] تموم نمیشه، تموم شد
قلبم صداش درنمیاد باور داره پیمان ها(یا کلمات) بی شرف شدن
این راه آخر-عاقبت نداره عشق من، تو رو خدا تو هم پیمان نبند
بی خیال لجبازی شو باید عاقبتش رو بدونی
نفس های جمله های کوتاه من تنگه
قلبم نشکن باید سختی ها رو تجربه کنی
هر قفلی ی کلیدی هم داره
واستاده، خسته هنوز تو نیمه راه
چیزی ک پشت سرم مونده چیزی جز چند دیوارنوشته نیس
اگه [انسان] تو زندگی چیزی رو فراموش کنه ناامید نمیشه
علی رغم همه چی این مرده هنوز هم سرپاست
بعضی وقتا لازمه بی خیال بشی
بیخود و بی جهت مشغول برنامه های روزانه م [در حوزه] رپ هستم
سالها بگذره هم تو وجودم ی مخزن هس
کمی قبل از درد هایی هستم ک تو عمق [اون مخزن] کشیدم
کلماتی اضافه کردم، خیلی انتظار کشیدم
هیچ کی نیومد و من همیشه اونجا بودم
بی تو حتی ی خیال هم ندارم
خیال اونایی ک میگن هم راه به جایی نبرد
نگاه کن یکی رو بازوهام میخوابید میگفت نمیرم، رفت
یکی میگفت جون بدم و بمیرم هم [این عشق] تموم نمیشه، تموم شد
قلبم صداش درنمیاد باور داره پیمان ها(یا کلمات) بی شرف شدن
این راه آخر-عاقبت نداره عشق من، تو رو خدا تو هم پیمان نبند