پنجره ای باز میشه از داخل
این قصه ای از عشقه
که رفته
دیروز همه اش (مثل) یک لحظه بود
و امروز که میخوام اون برگرده و به دنبالتم
من هرآنچه به من دادی رو میخوام
میخوام یه روز دیگه ببینمت
و تنها به تو فکر میکنم
تنها به تو
او به عشق اعتقادی نداره
و این (براش) فقط یه تفریحو سرگرمیه
یک شکست
همه اون چیزی که به اون میبندم بهانست
و میخوام که بدوم
به سمت آغووشت
من هرآنچه به من دادی رو میخوام
میخوام یه روز دیگه ببینمت
و تنها به تو فکر میکنم
تنها به تو
زمان داره میگذره و من
نمیدونم چه زمانی است و
و چقدر زمان سپری شده؟
آیا منو فراموش کردی
درحالیکه من به خاطر تو زنده ام
و نگرانم و فکر و ذهنم درگیره( تو چطور)؟
من هرآنچه به من دادی رو میخوام
میخوام یه روز دیگه ببینمت
و تنها به تو فکر میکنم
تنها به تو
میخوام یه روز دیگه ببینمت
و تنها به تو فکر میکنم
و تنها به تو فکر میکنم
تنها به تو
پنجره ای باز میشه از داخل
این قصه ای از عشقه
که رفته
دیروز همه اش (مثل) یک لحظه بود
و امروز که میخوام اون برگرده و به دنبالتم
من هرآنچه به من دادی رو میخوام
میخوام یه روز دیگه ببینمت
و تنها به تو فکر میکنم
تنها به تو