پسِ پشتِ پنجره، عادت مرگه
باغ پاییزیِ ما مسلخِ برگه
واژهْ پوسیده، دلِ غزل گرفته
جایی که شبنمِ گل، خود تگرگه
وقتی میرغضب خداوند زمینه
وقتی هر شبزدهای ستارهچینه
از تو خوندن از تو سررفتن و موندن
عادت و حسرت دیرینه، همینه
با تو رفتن تا ته خوابِ پریا
با تو رقصیدن تا آخر صداها
چه شکوهی داره با تو، با تو رفتن
تا همیشه، حتی تا روز مبادا
[2x]
نورِ دیروز و هنوزم!
ای چراغ سایهسوزم!
گـُر بگیر از شام بی ما!
تا تهِ روز مبادا
ای هوای تازهی باغِ معلق!
ای صمیمی! مثل ِخوابِ دورِ زورق
همتی کن پای این طاقِ شکسته!
دلْدلی کن! ای صدای خوبِ برحق!
با تو رفتن تا ته خوابِ پریا
با تو رقصیدن تا آخر صداها
چه شکوهی داره با تو با تو رفتن
تا همیشه حتی تا روز مبادا
نورِ دیروز و هنوزم، ای چراغ سایهسوزم!
گـُر بگیر از شام بی ما! تا تهِ روز مبادا
نور
[4x]
نورِ دیروز و هنوزم!
ای چراغ سایهسوزم!
گـُر بگیر از شام بی ما!
تا تهِ روز مبادا