یک آتش وجود دارد که در قلبم شروع شده است
که دارد به یک زمین مهیج میرسد و من را از تاریکی خارج میکند
که در نهایت میتوانم تو را به شفافیت کریستال ببینم
برو به جلو و به من خیانت کن و من کشتی برهنه تو را دفن خواهم کرد
ببین که چگونه با همه تکههایت ترک میکنم
کارهایی که میتوانم انجام دهم را دست کم نگیر
یک آتش وجود دارد که در قلبم شروع شده است
که دارد به یک زمین مهیج میرسد
و من را از تاریکی خارج میکند
زخمهای عشق تو، ما را به من به یاد میآورد
آنها مدام من را در فکر این نگه میدارند که ما تقریباً همه چیز را با هم داشتیم
زخمهای عشق تو، من را من جان میگذارد
من نمیتوانم به این احساس کمک کنم،
که ما همه چیز را میتوانستیم با هم داشته باشیم
(تو میخواهی آرزو کنی که هرگز مرا ندیده بودی)
درحال غلت خوردن در ژرفا
(اشکها ریخته خواهند شد، درحال غلت خوردن در ژرفا)
تو قلب من را در داخل دستانت داشتی
(تو میخواهی آرزو کنی که هرگز مرا ندیده بودی)
و با ضرب و شتم با آن بازی میکردی
(اشکها ریخته خواهند شد، درحال غلت خوردن در ژرفا)
عزیزم، من داستانی برای گفتن ندارم
اما من یکی درباره تو شنیده ام
و من سر تو را خواهم سوزاند!
فکر من در اعماق یاس و نا امیدی ات
یک خانه این پایین بساز
مثل مال من که البته مشترک نخواهد بود
روحت را از میان همه درهای باز پرت کن
موهبتهایت را بشمار تا بفهمی که به دنبال چه چیزی هستی
غم و اندوه من را به طلای ارزشمند تبدیل کن
تو هم در نوع خود برایم تاوان پس خواهی داد و دقیقاً چیزی که کاشتهای را درو خواهی کرد
(تو میخواهی آرزو کنی که هرگز مرا ندیده بودی)
همه چیز را میتوانستیم با هم داشته باشیم
(اشکها ریخته خواهند شد، درحال غلت خوردن در ژرفا)
همه چیز را میتوانستیم با هم داشته باشیم
(تو میخواهی آرزو کنی که هرگز مرا ندیده بودی)
همه اش را، همه اش را و همه اش را
(اشکها ریخته خواهند شد، درحال غلت خوردن در ژرفا)