سه مايل تا رودخانه اي كه مرا با خود به دور دستها ميبرد
فاصله باقيست
و دو مايل به خيابان خاكي و غبارآلودي كه امروز تو را آنجا ديدم
فاصله باقيست
چهار مايل تا اتاق تنهايي هايم و جايي كه صورتم را پنهان مينمايم
فاصله باقيست
و نصف مايل تا كافه داخل شهر كه انجا از سيه روزيهايم فرار ميكردم
فاصله باقيست
....
خدايا ، تا كي بايد به دويدن ادامه دهم
هفت ساعت ، هفت روز يا هفت سال!؟
تمام چيزي كه ميدانم اين است كه از وقتي رفته اي
يك حسي همچون غرق شدن در رودخانه دارم
غرق گشتن در رودخانه اي از اشكها
غرق شدن در رودخانه
حسي مانند حس غرق شدن ميكنم
غرق شدن در يك رودخانه
....
سه روز بعد اين شهر را ترك ميكنم
و بدون هيچ ردپايي ناپديد ميشوم
يك سال بعد اوضاع شايد ارام شود
و جايي باشم كه هيچكس من را نميشناسد
....
آرزو داشتم كه ميتوانستم تو را نگه دارم تا باري ديگر
دردهايم را بزدايم ( و التيام يابم)٠
اما وقتم به پايان رسيد و ناچار شدم كه بروم
مجبور شدم كه دوباره فرار كنم
....
هنوز هم در فكر اين هستم
روزي دوباره راه بازگشت به اينجا را خواهم يافت
و تو مرا از غرق شدن نجات خواهي داد
غرق شدن در رودخانه
غرق در رودخانه اي از اشكها
غرق شدن در رودخانه
احساسي به سان حس غرق شدن دارم
غرق شدن در يك رودخانه
رودخانه اي از اشكها
خدايا اين شرايط تا كي بايدادامه يابد !؟؟؟
غرق گشتن در رودخانه اي از اشكها