در افق یه شب بی برگشتیم، وقت خیلی دیر شده
ای عمر من این آخرین فصل توست هرطور میگذری بگذر
اگه رویای این که دوباره به جهان برمیگردیم وجود داشته باشه
چنین تسلی رو نمیخواهیم که مارو آرام کنه
این بال های بلند سیاه که در فضای خالی باز شدند
و پشت سرش درب بزرگی که، خورشیدی در اون طلوع نمیکنه
وقتی از آن در گذشت، شب بی پایان و ساکت شروع میشه
توی این باغچه های نزدیک به غروب به حال خود رها شدی
یا درون عشق خراب شو یا درون هوس های دلت
یا باید لاله ای در دل ما شکوفه بزنه یا گل رز