ما در سرزمين آتش هستيم
در وسط دريا
وقتى که چشماتو مى بندى
بهم بگو چى مى شنوى
بهم بگو چه حسى دارى
وقتى از قلبت عبور مى کنى
و آرزو مى کنى که بميرى
ممکنه شانست باهات يار باشه
و امشب به آرزوت برسى، میتونه همین امشب باشه
اووووووووووه
ميتونى حس کنى که داره مياد؟
اووووووووووه
ميتونى صداشو احساس کنى؟
پس دستتو در دست من بذار
اونها رو در حال سوزاندن اين جزيره تماشا مي کنيم
تا چشمهاى قهوه ايت رو اونجا ببينم
که بوسیله ی شورشی روشن میشه که اونها دارن ازش فرار می کنن
اين فقط يه روز بده
يه زندگى بد نيست
من چشمهاى تو رو ديدم
تو براى مبارزه زاده شدى
براى مبارزه به دنيا اومدى
کسى اينجا خواهد بود
وقتى که اونها به دنبال من ميان
بايد از اون مکان عبور کنند
مکانى که هر قلبى بايد اونجا باشه
مکانى که هر قلبى بايد اونجا باشه
اووووووووووه
ميتونى صداشو احساس کنی؟
اووووووووووه
ميتونى صداشو احساس کنى؟
اميدوارم که اين لحظه ى تسليم
براى هميشه در قلبت زنده بمونه
زمين حرکت ميکنه و تکون ميخوره
اما اونها هيچ وقت نمى تونن ما رو از هم جدا کنن
ما متولد شديم تا زندگى اى که اونها به ما دادن رو زندگى کنيم
زندگى اى که پره از تلخى ها و شکست ها
با اينکه ممکنه من خودمو گم کنم
اما اونها هيچ وقت نمى تونن ما رو از هم جدا کنن
ما در سرزمين آتش هستيم
در وسط دريا
وقتی که چشمامو می بندم
فقط تو، فقط من
(فقط خودمون دو تا رو می بینم)
اووووووووووه
اين بهترين ساعت براى ماست
زير صندلى هاى قدرت
زمين زنجيرها رو خواهد شکست
میدونی که اونها هيچ وقت نمى تونن ما رو از هم جدا کنن
پس دستتو در دست من بذار
خدا مى دونه که ما مالک اين جزيره هستيم
حقيقت تکون مى خوره و سست ميشه
اما اونها هيچ وقت نمى تونن ما رو از هم جدا کنن