بمان ، باز هم بمان
در کنار من
بر تنم
در آغوشم
در هم پیچیده
از نفس افتاده و خرسند
سرخوش و مست
بمان پر حرارت
تا در حصار شب بر سینه ام
مدهوش بیارامی
بی شرم
شوریده و نیمه عریان
بمان آنجا
فارغ از ترس هایت ، فارغ از زندگانیت
در آغوش من
پوشیده از مو، سلطه گر
وسیع و آرامش بخش
بمان اینجا
بی هیچ کلامی
فارغ از دلخوشی های تو
فارغ از ناامیدی های من
در ظلمات شب تا طلوع روز
عشق من .