این روزها افکارم اصلا جمع و جور نیستند
خیلی طول میکشد تصمیمی بگیرم که بشود امتحانش کرد
بنابراین تصمیمی نمیگیرم
آن بالا خیلی خوب است
به همین خاطر نمیگذارم کسی که خیلی صمیمی یا خیلی خوش قیافه است
(یا) هیچکس (دیگر) بعد از نیمه شب بهم نزدیک شود
چون همیشه خیلی هوس انگیز میشود و بعد پشیمان میشوم
من هیچوقت محبوب کسی نبودم، تو بودی؟
چه حسی دارد؟
من به پوست و بو عادت میکنم
اما به هر حال فقط یک هوس توخالی است
و سرهایی که قابل تعویضاند
حالا تو کسی هستی که من را بهتر از هر کسی میشناسی
و بیشترین آسیب را بهم میزنی
نمیخواهم عاشق کسی باشم
دیگر نمیخواهم عاشق کسی باشم
نمیخواهم عاشق کسی باشم
دیگر نمیخواهم عاشق کسی باشم
حالا تو کسی هستی که من را بهتر از هر کسی میشناسی
و بیشترین آسیب را بهم میزنی
نمیخواهم عاشق کسی باشم
قبل از اینکه بخواهی تعهد بدهی، التماسم کردی تا عمیقترین رازهایم را بدانی
(و) به تمام تاریکیها(ی روحم) نور بیندازم
و اول از چیزی که دیدی خوشت آمد، اما مثل همه کسانی که قبل تو بودند
کشتی را ترک کردی
آه پارو بزن قایقران، به سمت کس دیگری
حالا هر لحظهی پر شور، خطر جدیدی به دنبال دارد چون هر دو میدانیم هر بوسهای ممکن است آخرین باشد
من منزویام خودم این را میدانم، من فقط همیشه جادو میخواهم
و ناگهان تو یک طلسم بودی
هیچوقت مطمئن نیستم چیزی که حس میکنم چیزی باشد که میخواهم
همانطور که معلوم است، من خیلی مرددم
و شاید از تو نسخهی دیگری باشد
سر دیگری، ارزشهای بهتری، و این بار زمان مناسبی
حالا تو کسی هستی که من را بهتر از هر کسی میشناسی
و بیشترین آسیب را بهم میزنی
نمیخواهم عاشق کسی باشم
حالا تو کسی هستی که من را بهتر از هر کسی میشناسی
و بیشترین آسیب را بهم میزنی
نمیخواهم عاشق کسی باشم
دیگر نمیخواهم عاشق کسی باشم