دور،خیلی دور از این جهان
جایی که همه چیز نامیراست
من این سفر طولانی
و دلپزیر را آغاز کردم
قلبهایمان آمیخته شد
با برف ابدی
عشق پنهان میکند
چهره واقعی خود را
رندی و زرنگی نکن
در پایان چه چیز اهمیت دارد
من میشناسم خطر
عشقهای مرده را
بگذار معصومیت
وسبکباری بازیهای گذشته
برایمان دردسرساز شوند
افسوس نخور
به من اعتماد کن و فکرکن
به تمام هرگز ها
بی تفاوتی احساس ها
افسوس مخور
به من قول بده میدانی
پاییز و زمستان نمیتوانند همدیگر را دوست بدارند
سرمست ایستاده ام
رویاهای آویزان
به سلامتی عشقمان مینوشم،رنجور
به گمانم در باد
لبهای پریشانمان
به وصال هم میرسند
پنهانی
در را باز نکن
با آن تله آشنا هستی
سرزنش های
نفرین شده
من به فصلها اهمیتی نمیدهم
بیا تا با خود تو را ببرم
جایی که عاشق و معشوق آرمیده اند
افسوس مخور
امشب بیا،بیا به دیدارم
به من اعتماد کن و فکرکن
به تمام هرگز ها
بیا کنارم بنشین
بی تفاوتی احساس ها
افسوس مخور
سحر نزدیک ست بمان
بهت قول میدم،تا همیشه آنجا باشیم
پاییز و زمستان نمیتوانند عاشق هم باشند
افسوس مخور
امشب بیا،بیا به دیدارم
به من اعتماد کن و فکرکن
به تمام هرگز ها
بیا کنارم بنشین
بی تفاوتی احساس ها
افسوس مخور
سحر نزدیک ست بمان
بهت قول میدم،تا همیشه آنجا باشیم
پاییز و زمستان نمیتوانند عاشق هم باشند
افسوس مخور
امشب بیا،بیا به دیدارم
به من اعتماد کن و فکرکن
به تمام هرگز ها
بیا کنارم بنشین
بی تفاوتی احساس ها
افسوس مخور
سحر نزدیک ست بمان
بهت قول میدم،تا همیشه آنجا باشیم
پاییز و زمستان نمیتوانند عاشق هم باشند